بلندترین فریاد راسکوت میزند.
بلندترین قدم را مورچه بر میدارد.
بلندترین آواز را باران میخواند.
و بلندترین انتظار را من میکشم
دلم برات تنگ شده نازنینم هر روز خودم را در خودم می شکنم و تنهاییم را با خدایم قسمت میکنم
لبریز عشق توام اکنون که نیازمند توام تو از من دوری
باز هم انتظار...........................
میل هواش می کنم طال بقاش می زنم
حلقه به گوش و عاشقم طبل وفاش می زنم
از دل و جان شکسته ام بر سر ره نشسته ام
قافله خیال را بهر لقاش می زنم
این دل همچو چنگ را مست و خراب و دنگ را
زخمه به کف گرفته ام همچو سه تاش می زنم
خامش باش زین حنین پرده راست نیست این
راه شماست این نوا پیش شماش می زنم